به نام خدا
من انشایم را با نام خدای توانایی شروع می کنم که پدیده های شگفت انگیز مثل باران را آفرید باران مانند کبوتری در طبیعت است که پرواز می کند. ومانند هدیه ای به طبیعت است و در روز های بارانی گیاهان و آسمان و زمین احساس تازگی و شادابی می کنند.
از پشت پنجره اتاقم به طبیعت خیره شده بودم که ناگهان صدای مهیبی مانند غرّش شیر به گوشم رسید.انگار ابر های سیاه برای رساندن شادابی و تازگی به زمینیان باهم می جنگیدند.نمیدانم کدام یک از آن ها پیروز شد،چون قطره های باران را دیدم که مانند الماس های درخشان به پنجره اتاقم می خوردند.
صدای نم نم باران مانند ترانه های دلنشین گوشم را نوازش می داد و، پس از تمام شدن باران پرندگان خیس شده را در کنج پنجره دیدم و شب نم ها روی برگ گیاهان در حالسرسره بازی بودند و همچنین رنگین کمان زیبایی در آسمان نمودار شده بود.
بقیه در ادامه